رابطه اشتباه قسمت اول



تازه از یه رابطه ی احمقانه بیرون اومده بودم و گیج و زخمی فقط به فکر این بودم که با یه رابطه ی جدید خودمو آروم کنم.


همون شب رفتم یه گروه چتی و اولین پسری که پیام داد شروع کردم به درد و دل کردن. اونم حسابی بلد بود چطور حرف بزنه. خلاصه این بود شروع به چاه افتادن من.


خیلی ادعای خوبی و پاکی میکرد.


خلاصه قرار گذاشتیم.


وقتی دیدم شروع کرد به ستایش کردنم که چقدر زیبا و دوست داشتنی ام.


زخم های این چند وقت رو مرهم میذاشت. اونم چه مرهم مسمومی.


چقدر هم حس میکردم پاک و نجیبه. 


تا اینکه اون روز....


اون روز لعنتی که با یه دنیا شرم بوسید منو. 


و بوسه اولین قدم برای شروع اشتباهات....


بوسه های بعد و شهوت های بیشتر...


تا اینکه کار به جاهای بد و بدتر کشید.


عاشق شده بودم و هر کاری میخواست میکردم.


یک روز به بهانه ضعیف بودن درسم گفت برم خونشون تا کمکم کنه و کاش نمیرفتم هیچ وقت.


تو آغوشش بدنم گر گرفته بود. _ اجازه میدی تا آخر مال من شی؟


_ آره...



بعد از اون روز خیلی تغییر کرد.حسابی شده بودم وسیله تفریح اون.


هرچی التماس میکردم بریم پارک و بیرون بهانه میاورد. اما هر وقت اون میخواست میرفتم.


حرفاش با اوایل آشنایی یه دنیا فرق داشت.چندین بار تحقیرم کرد. میگفت اگه من ولت کنم صدتا دختر برام هست. اما کی تو رو میگیره؟! 


یا میگفت میدونی من خیلی ازت سرم. 


چند روز بود جوابمو نمیداد . هرچی التماس میکردم بی فایده بود.


تا اینکه بالاخره اومد چت.


بعد از کلی پیام که گذاشتم بالاخره جواب داد چته.چی از جونم میخوای. دوستی ما به جایی نمیرسه. 


گفتمش چرا. خودت قول دادی هرچی باشه ازدواج میکنیم.


گفت اخه تو اونی که میخوام نیستی...


چقدر عشق چشمامو کور کرده بود...


گفتمش باهام بمون. باشه ازدواج نکنیم. فقط بمون و نرو.


اونم قبول کرد.


یه مدت گذشت و باهام مهربون بود. بعد از چند وقت حرف داداششو پیش کشید که تنهاست و دلش یه همدم میخواد.


منم یکی از دوستای صمیمیمو معرفی کردم. گفتمش خوشگل و خانومه.


شمارشو عکسشو خواست و منم دادم.


چند روز گذشت. یه روز که پیش دوستم بودم گفت که یه شماره ناشناس همش بهم پیام میده.


ادامه داستان در

Http://khanomehonar.blogsky.com